سیاسی

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا حکم باهنر/ اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ دیدارمهم رهبری با مدیران مطبوعات

مردِ متولدِ مهرماهِ سالِ ۱۳۳۲ خورشیدی، سیره‌ی اخلاقی‌اش چنان با مهر و متانت گره خورده که مشیِ او به معلمی مشهور شده و زیستِ فرهنگی‌اش همواره با سادگی و گونه‌ای از سکوت عجین بوده است.
ناگفته‌های او از مدیریتِ فرهنگی، سیاسی و اجتماعیِ نیم‌قرنِ گذشته، بیشتر از گفته‌هایش بوده است؛ از مرامِ اعتدالی تا تلاش‌های پنهانی‌اش برای رفعِ مشکلاتِ اهالیِ فرهنگ و گاه آزادیِ اصحابِ مطبوعات از زندان، تا پرهیز و پیشگیری‌هایش از توقیفِ مطبوعات و رسانه‌ها. تنها کسانی از این‌ها آگاه‌اند که مستقیماً با موضوع یا مشکل روبه‌رو بوده‌اند. اما او هیچ‌گاه دوست نداشته از این‌گونه اقداماتش سخنی بگوید.

علی‌اکبر اشعری چهره‌ای‌ست که در سال‌های دهه‌ی هفتاد، نفرِ دومِ وزارتِ فرهنگ و ارشادِ اسلامی بود. عضوِ اثرگذارِ هیئتِ منصفه‌ی دادگاه‌های مطبوعات بوده و در دهه‌های گذشته، مشاورِ عالیِ چهره‌های بسیاری بوده است؛ از رئیس‌جمهور تا وزیرِ آموزش‌وپرورش، رئیسِ صداوسیما، شهردارِ تهران و نهادهای دیگر. او ریاستِ سازمانِ اسناد و کتابخانه‌ی ملی را نیز برعهده داشته و این فهرست، تنها مسئولیت‌های آشکارِ اوست.

همه‌ی آن‌ها که اشعری را می‌شناسند، اذعان دارند که او از آن‌گونه مدیرانِ فرهنگی نبوده که تنها به حفظِ جایگاه و عنوانِ مدیریتی خود اکتفا کند. معمولاً هرجا بوده، یا اقدامی تأسیسی و تحولی انجام داده یا در تحققِ آثاری تألیفی و تحقیقی، نقشِ پیشرانِ مدیریتی ایفا کرده است. این‌ها هرگز تعریف از یک شخص نیستند؛ واقعیت‌هایی‌ هستند با مصداق‌های روشن. از سویی، این به معنای بی‌نقص بودنِ دورانِ مدیریتیِ او نیز نیست؛ نقدها بوده‌اند تا عیارِ کار روشن‌تر شود.

پیش از جنگِ ۱۲روزه، در سلسله‌ گفت‌وگوهای بررسیِ مدیریتِ فرهنگیِ دورانِ جمهوریِ اسلامی، با علی‌اکبر اشعری، ۷۳ساله، درباره‌ی نیم‌قرن تلاش‌هایش به گفت‌وگو نشستم. خاطرات و ناگفته‌های او بسیارند؛ روایت‌هایی از جوانی در دهه‌ی ۵۰ خورشیدی تا مبارزات و پیروزیِ انقلابِ اسلامیِ ۵۷، مدیرکلیِ گزینشِ نیروی انسانی در آغازِ انقلاب، و همکاری‌اش با گروهِ موشکیِ سپاه در دورانِ جنگِ هشت‌ساله.
از نخستین اقداماتش در آموزش‌وپرورش در کنارِ شهید باهنر و شهید رجایی و همراهی‌هایش با شهید بهشتی، تا ماجرای جدایی‌اش از مدرسه‌ی مطهری و آیت‌الله امامی‌کاشانی، تا قائم‌مقامیِ وزارتِ فرهنگ و ارشادِ اسلامی در دهه‌ی هفتاد و همکاری‌های نزدیکش با علی لاریجانی و دیگران — همگی بخش‌هایی از تاریخِ شفاهیِ مدیریتِ فرهنگیِ ما هستند که او برای نخستین‌بار روایت کرده است.

قسمتِ نخستِ گفت‌وگوی محمدرضا اسدزاده، عضوِ شورایِ سردبیریِ خبرآنلاین، با جناب علی‌اکبر اشعری، مدیرِ پیشکسوتِ فرهنگی را می‌خوانید:

شما در مسیر 50 سال گذشته، در عین تمرکز روی حوزه فرهنگ، مدیریت در نهادها و سازمان های مختلفی را تجربه کردید. اساسا تلاش های مدیریتی شما را در چند دسته و چه زمینه هایی می توان شناسایی کرد؟ 

خیلی خوشحالم که در خدمت شما هستم. خداوند چنین مقدر فرمود تا از ابتدای پیروزی انقلاب، عمدتاً در دو حوزه آموزش و فرهنگ فعال باشم و خدمت کنم. فعالیت‌های من در دو زمینه قابل بیان است: نخست فعالیت‌هایی که بنا به عرف به آنها شغل گفته نمی‌شود مانند حضور در برخی کارها قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مانند حضور در برخی از فعالیت‌ها در مسیر انقلاب اسلامی نظیر همکاری با یکی از گروه‌های فعال سیاسی (قبل از پیروزی انقلاب اسلامی)، عضویت در کمیته امام خمینی در ماجرای زلزله طبس(قبل از پیروزی انقلاب اسلامی)، فعالیت در کمیته استقبال از حضرت امام(ره) هنگام بازگشت ایشان به میهن، عضویت و فعالیت در کمیته پیگیری شورای انقلاب، چند دوره عضویت در هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات شورای نگهبان و هیأت اجرایی انتخابات شهرستان تهران و یا چندین دوره عضویت در هیأت منصفه دادگاه‌های مطبوعاتی، ریاست شورای سیاستگذاری شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و برخی فعالیت‌های دیگر. آن‌طور که از سؤال شما می‌فهمم در اینجا اینها مورد نظرتان نیستند. دومین گروه از فعالیت‌ها همان مشاغل رسمی من هستند که عملاً از بعد از پیروزی انقلاب شروع شد.

مادرم از سادات لاجوردی قم و پدرم از خاندان اشعری

به دوران کودکی برگردیم. تحصیل و دوران دبستان را تهران بودید یا قم؟

هرچند پدر و مادر من اهل قم بودند – مادرم از سادات لاجوردی قم و پدرم از خاندان اشعری در این شهرستان و سال ها در آنجا ساکن بودند، اما من در تهران به دنیا آمدم و کلاً دوران مدرسه را در تهران بودم. در مدرسه طلیعه دانش در ایستگاه اول نازی آباد دوران دبستان را گذراندم.
البته به دلیل ارتباط فامیلی و با توجه به فعالیت‌های آن دوران و البته برای زیارت مرقد مبارک حضرت معصومه سلام‌الله علیها رفت و آمدم به قم هم کم نبود.

دبستان طلیعه دانش. ایستگاه اول نازی آباد. دانش آموز ایستاده سمت چپ ستون: علی اکبر اشعری

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

از حال و هوای دوران نوجوانی بگویید. در چه فضاهایی بودید و بیشتر تحت تاثیر چه کسی بودید؟

فعالیت‌های عمده من از دوران نوجوانی تحت تأثیر مرحوم پدرم بیشتر در حوزه‌های مذهبی آغاز شد. چون خانواده ما از امام خمینی تقلید می‌کردند، عموماً این فعالیت‌ها تحت تأثیر اندیشه‌های ایشان بود.
سال دوم دبستان که بودم، شب‌ها همراه پدرم برای اقامه نماز جماعت به مسجد محل می‌رفتیم. هرشب می‌دیدم که پس از اقامه نماز مغرب و عشا تعدادی از نمازگزاران گرد امام جماعت حلقه می‌زدند. کنجکاوی باعث شد متوجه شوم که این حلقه حفظ قرآن است. وقتی پدرم علاقه مرا برای ورود به این حلقه دید، با امام جماعت صحبت کرد و من هم به آن جمع پیوستم. نتیجه این جلسات حفظ جزء سی‌ام قرآن بود. که طی مراسم باشکوهی همزمان با میلاد امام حسین علیه‌السلام از تعدادی از ما خواسته شد در مقابل جمع حاضران در مسجد و جشن که علاوه بر اهالی محل جمع زیادی از ائمه مساجد و روحانیون هم در آن حضور داشتند، به سؤال مجری برنامه پاسخ بدهیم.
خاطرم هست پس از تشویق حضار در آن جلسه یک جلد از جزء سی قرآن و یک جلد کتاب تتمه المنتهی به عنوان جایزه به من دادند. یا سال‌ها مرحوم پدرم محور یک جلسه هفتگی قرآنی در محله‌مان بودند که من هم همواره همراه ایشان در آن جلسات شرکت می‌کردم.

برادرم در میدان ارک دستگیر شد

با آغاز رخدادها و تحولاتد 15 خرداد 42، شما 10 ساله بودید. چیزی به یاد دارید؟

در جریان نهضت 15 خرداد، برادرم که بزرگ‌تر از من هستند در ماجرای میدان ارک دستگیر شدند. طبعاً خانواده ما هم تا حدودی درگیر ماجرا بودند. در عالم نوجوانی در کنار بازی با هم سن و سال‌هایم در محل، گاهی آنها را در منزل خودمان یا جای دیگری جمع می‌کردم و برایشان صحبت می‌کردم.

یک آقایی را به شما معرفی می‌کنم

در حقیقت فعالیت جدی شما از دهه 50 شروع می شود. در این دهه که اوج شکل گیری حرکت های انقلابی ست، شما در چه فضاهایی بودید و چه می کردید؟

حدود سال های 1351 – 1352 در حسینیه اصفهانی‌ها در خیابان ری با تشکیل کلاس‌های آموزش قرآن و برگزاری نمایشگاه کتاب و حتی تشکیل گروه نمایش و اجرای تئاتر فعالیت داشتم. 
در سال 1351 اتفاق مهمی در زندگی من افتاد. در آن سال که سال آخر دوران دبیرستان را طی می‌کردم از طریق یکی از هم کلاسی‌هایم با جلسه قرآنی آشنا شدم که به صورت هفتگی در منزلی در محدوده خیابان‌های ری و 15 خرداد فعلی تشکیل می‌شد. خانواده دوست ما قاب بزرگی از تصویر امام خمینی را در طاقچه اتاق خود گذاشته بودند که البته در آن زمان این کار جسارت می‌خواست.
 در آن دوران به دلایل مختلف که شاید اقتضای سن و سال آن زمان بود، روحیه پرسشگری فعالی داشتم. به ویژه این که علاقه زیادی هم به مطالعه داشتم. از این رو معمولاً پس از پایان جلسه قرائت قرآن و سخنرانی روحانی جلسه که از شاگردان درس خارج مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی بودند به گفتگوی انتقادی با ایشان می‌پرداختم.

در پایان یکی از این جلسات که گفت وگویمان به بیرون از منزل محل جلسه هم کشید، ایشان به من گفتند من یک آقایی را به شما معرفی می‌کنم که می‌توانی همه سؤالاتت را از ایشان بپرسی و عملاً موجب پیوند من با جلسات تفسیر قرآن مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی شد.
پیوندی که موجب شد تا تقریباً در همه جلسات تفسیر قبل از پیروزی انقلاب ایشان و همچنین در بسیاری از جلسات درس اخلاق که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز کردند – و از قضا پیشنهاد اولیه آن هم از سوی خود ما بود – شرکت داشته باشم. از آنجا که ایشان از شاگردان نزدیک و مریدان حضرت امام بودند و انس ما با ایشان خیلی پیوسته و دائمی شده بود، این ارتباط به معرفت بیشترم نسبت به حضرت امام کمک کرد.

رفت و آمد در منزل علامه جعفری

به جز آقا مجتبی تهرانی، پیش از انقلاب، به کدام یک از چهره های دینی بیشتر علاقه داشتید. از ارتباط دوستانه و دیدارهای خصوصی تان با علامه جعفری بگویید؟

علاوه بر شرکت در جلسات مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی به تناوب در جلسات بزرگان دیگری نظیر شهید مطهری( در مسجد هدایت)، شهید مفتح (در جلسات هفتگی خانگی)، مرحوم آیت‌الله موسوی اردبیلی در کانون توحید، علامه محمدتقی جعفری (در منزل ایشان) و … برخی جلسات قرائت قرآن نیز شرکت می‌کردم.
مثلا ماه رمضان ها به مسجد هدایت می رفتم.
همان طور که اشاره کردید، با علامه جعفری هم رابطه خاصی داشتم. ایشان ساکن خیابان زیبا در منطقه 14 تهران بود و من از آغاز جوانی مرتب به منزلشان رفت و آمد داشتم. آن موقع درس های مولوی ایشان مشهور شده بود و بعد هم یک دوره کامل شرح مثنوی هم به من هدیه دادند. 
بعد از انقلاب هم در برنامه های مختلفی از جمله برنامه هایی فرهنگی دانشگاه ها شخصا از ایشان دعوت می کردم و برای سخنرانی می آمدند. چون هم  فوق العاده اهل علم و ادب بودند. هم بیان شیرینی داشتند و هم با همه به ویژه جوان ها ارتباط خوبی می گرفتند…. 

از راست: علامه محمدتقی جعفری، ( نفر وسط ناشناس)، علی اکبر اشعری. سال 1355. تهران  

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

حضور در شب‌های شعر گوته

در جلسات ادبی یا فرهنگی سال های پیش از انقلاب هم حضور می یافتید؟

بله. در بسیاری از جلسات ادبی و سخنرانی‌های فرهنگی که هریک به نوعی به یک پایگاه اعتراضی علیه رژیم پهلوی تبدیل شده بودند. مثل شب‌های شعر که در سال 1356 در انستیتو گوته تهران برگزار می‌شد و شعرا و نویسندگان طیف‌های مختلف فکری در آنجا شعرهای اعتراضی خود را می‌خواندند. 

در فضاها و فعالیت های اجتماعی چطور؟

با وقوع زلزله در شهرستان طبس همراه برخی دوستان برای امدادرسانی به آن منطقه رفتیم و آنجا هم مدتی در جمعی که با نام امام خمینی فعالیت می‌کردند، مشغول شدم.

اعلامیه ای که سال ها بعد در اسناد پیدا شد

به جز جلسات مذهبی و مسجدی، آیا فعالیت خاص سیاسی در بدنه مبارزات انقلابی داشتید؟

حضور در جلسات تفسیر قرآن علاوه بر بهره بردن از سخنان آیت الله تهرانی، موجب آشنایی نزدیک من با افرادی شد که عموماً در عرصه انقلاب نقش فعالی داشتند. از طریق همین جلسات و آشنایی برخی فعالان سیاسی آن دوران بود که مرا به همکاری با گروه فجر اسلام که در آن دوران بیشتر نقش روشنگری از طریق پخش نوارها و اعلامیه‌های حضرت امام را داشت کشاند. البته این گروه علاوه بر انعکاس نظرات حضرت امام، خود نیز بنا به اقتضا به انتشار اعلامیه می‌پرداخت که گاهی به من هم پیشنهاد نوشتن اعلامیه داده می‌شد.
بعدها وقتی مسئولیت اداره سازمان اسناد و کتابخانه ملی به من سپرده شد، در بخش منابع غیر کتابی کتابخانه ملی به یکی از اعلامیه‌هایی که به مناسبت آغاز سال تحصیلی سال 1356 خطاب به معلمان و دانش‌آموزان نوشته بودم، برخوردم، که در حاشیه آن توضیح مختصری درباره موقعیت نگارش آن نوشتم.
در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب، در کار توزیع نوارهای سخنرانی و اعلامیه‌های حضرت امام فعال بودم و برای این کار به شهرستان‌های مختلف سفر می‌کردیم تا این که حضرت امام تصمیم گرفتند به میهن مراجعت کنند.

در کمیته استقبال امام خمینی در 12 بهمن 57 چه کار می کردید و کجا بودید؟

 در آن زمان کمیته‌ای برای آماده کردن زمینه حضور ایشان تشکیل شد. به توصیه و دعوت آقای محمد مهدی جعفری که ضمن شرکت در کلاس تفسیر قرآن با ایشان آشنا شدم، قرار شد با کمک برخی دوستان از جمله شهید حسن اجاره‌دار (از شهدای انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی) که در واقع مسئولیت اصلی کار با ایشان بود، محافظت از قطعه 21 بهشت زهرا را به عهده بگیریم.

ماموریت شهید بهشتی در روز 22 بهمن

روز ۲۲ بهمن چطور؟ چه می کردید؟

روز ۲۲ بهمن در خیابان پیروزی و در جریان اعتراضات عمومی علیه رژیم آن زمان بودم. در آن زمان از جمله عضو کمیته پیگیری شورای انقلاب بودم. این کمیته یک گروه ۳۰-۴۰ نفره بود که پیگیر اجرا و یا رفع موانع اجرای مصوبات شورای انقلاب را به عهده داشت و همچنین گاهی از به دستور شهید بهشتی ریاست شورای انقلاب به حسب مورد مأموریتی به برخی افراد این کمیته داده می‌شد.
از جمله در دی ماه سال 1358 مأموریتی به بنده و دو نفر از دوستان دیگر داده شد، سفر به شهرکرد و بررسی تحصن گروهی از افراد با گرایش‌های الحادی در مسجد جامع این شهر بود که به بهانه اعتراض به بیکاری، جمعی از جوانان نا آگاه شهر و روستاهای اطراف را جمع کرده بودند.

دوران اداره کل دفتر بررسی، ارشاد و گزینش نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش. دیدار با آیت الله مشکینی. سال 1359. قم

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

مهمترین حلقه گزینش انقلابی ها

در آغاز انقلاب به آموزش و پرورش رفتید. چه شد که این فضا را انتخاب کردید و چه مسئولیتی را بر عهده گرفتید؟

در یکی از جلسات هفتگی تفسیر قرآن دوستی به من پیشنهاد همکاری با آموزش و پرورش را داد. سوم خرداد سال 1359 در حاشیه یکی از جلسات کمیته پیگیری شورای انقلاب با شهید بهشتی که در ساختمان مجلس شورای سابق تشکیل می‌شد، با شهید رجایی رو به رو شدم و موضوع پیشنهاد دوستمان را با ایشان درمیان گذاشتم. ایشان استقبال کردند و یادداشتی دادند که به آموزش و پرورش بروم.

در آموزش و پرورش اداره کلی به نام دفتر بررسی، ارشاد و گزینش نیروی انسانی وجود داشت که می‌شود گفت قلب وزارت آموزش و پرورش بود. همه بررسی‌ها درباره کارکنان آموزش و پرورش و استخدام‌ها و انتخاب دانشجو برای مراکز تربیت معلم آموزش و پرورش و نیز انتصابات در آموزش و پرورش از آن مسیر صورت می‌گرفت.
نخستین مسئولیت من در وزارت آموزش و پرورش معاونت این دفتر در سال 1360 بود که البته با فاصله زمانی کوتاهی یعنی در مرداد ماه همان سال با حکم شهید باهنر که در آن زمان مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را به عهده داشتند، اداره این اداره کل به من سپرده شد. اعتماد به آن دفتر در بین سران نظام خیلی بالا بود. به نحوی که گزینش و بررسی نیروهای خیلی از نهادهای مهم مانند ریاست جمهوری و مجلس و جاهای حساس دیگر را به آن جا می‌سپردند.

حکم شهید محمدجواد باهنر برای علی اکبر اشعری در سال 1360

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

 شهید باهنر فردای انتخابات ریاست جمهوری تماس گرفت

همکاری شما با آقای رجایی در ریاست جمهوری چگونه شکل گرفت؟ موضوع همکاری چه بود؟ 

فردای انتخابات دومین دوره ریاست جمهوری یعنی سوم مردادماه 1360، شهید باهنر طی تماس تلفنی فرمودند آقای رجایی از سوی مردم انتخاب شده‌اند و مسئولیت نخست وزیری نیز به من سپرده شده است. لذا  از من خواستند که به عنوان مسئول دفتر با ایشان همکاری کنم. البته با توجه به اهمیت کار دفتر بررسی و ارشاد و گزینش نیروی انسانی از ایشان درخواست کردم، اجازه بدهند من کماکان هر روز تا ظهر در کار قبلی خود بمانم و بعد از ظهرها در خدمت ایشان باشم و البته با انتخاب افراد مناسبی در اداره دفتر نخست وزیری همکاری کنم. ایشان این پیشنهاد را پذیرفتند و این همکاری تا شهادت آن بزرگواران ادامه داشت. بعد از ظهرها می‌رفتم و برخی رفقا را هم با خود برده بودم که کمک کنند تا دفتر ایشان اداره شود. باز ایشان در همان‌جا هم در اموری مانند انتخاب برخی افراد کابینه پیشنهادی به مجلس به ما مأموریت‌هایی می‌دادند و گاهی اوقات سوالاتی درمورد افراد می‌کردند که باید بررسی می‌کردیم. در انجام این کارها ظرفیت گزینش خیلی به ما کمک می‌کرد.

یک شب با یکی دو نفر از دوستانمان به خدمت شهید رجایی در ساختمان ریاست جمهوری رفته بودیم. ساعت حدود ۱۰ شب بود. با ایشان درمورد مسائلی صحبت می‌کردیم در آن دیدار از جمله آقای رجایی گفتند که آقای نامجو رئیس دانشکده افسری نزد من آمد و موضوع ضرورت گزینش نیروی انسانی را مطرح کرد. به ایشان گفتم بدهید گزینش آموزش و پرورش کارتان را انجام دهد. ایشان گفت: نه، ما می‌خواهیم خودمان گزینش تشکیل بدهیم. به ایشان گفتم همین کار را هم بدهید آنها برایتان انجام دهند. این است که گفتم این دفتر اعتباری نزد بزرگان داشت.

یعنی گزینش دانشکده افسری هم از مسیر آموزش و پرورش انجام می‌شد؟

به عنوان یک وظیفه سازمانی وزارت آموزش و پرورش نه، ولی به دلیل ظرفیت‌ نیروی انسانی خوبی که این دفتر داشت، از آن مسیر انجام می‌شد.
همچنین شهید رجایی که تصمیم به تشکیل بانک اطلاعات به روز مدیران دولتی در سطوح مختلف را تشکیل دهند، تا برای انتخاب برای تصدی مدیریت در هر وزارتخانه یا سازمان، از افراد موفق همان وزارتخانه یا سازمان استفاده شود؛ که البته در صورت اجرا آثار بسیار مثبتی از خود برجای می‌گذاشت، که انجام این کار را نیز به عهده ما گذاشتند. البته متأسفانه با شهادت آن بزرگوار این علیرغم پیگیری برای تداوم کار ابتر باقی ماند. و می‌بینید عموماً با تشکیل هر دولت جدیدی افرادی بیشتر بر اساس اعتماد سیاسی رئیس جمهور به آنها به عنوان وزیر یا سمت‌های بعدی انتخاب می‌شوند. 
اتفاق بدی که در آن سال رخ داد، شهادت آقای رجایی و آقای باهنر بود. روز واقعه، داشتم از خیابان ایرانشهر که محل کار ما بود به سمت چهارراه لشگر برای شرکت در یک همایش می‌رفتم. وسط راه دیدم غباری به هوا بلند شد.
به محل ساختمان ریاست جمهوری رفتم و دیدم اوضاع خیلی به هم ریخته است. از پاسدار شهید باهنر سؤال کردم که موضوع چیست. ایشان خبر شهادت شهید رجایی و شهید باهنر را به من داد. آن ماجرا نقطه عطف دوم در زندگی من شد. آن جا دو اتفاق برای من افتاد. یکی این که احساس کردم که واقعاً من هم مرده‌ام. چون به ویژه با آقای باهنر خیلی مأنوس بودم. و دیگر این که علائق به دنیا از مقام و ثروت در من مرد.

جلسه توجیهی ناظران شورای نگهبان در دهه 60
از راست: علی اکبر اشعری. آیت الله فیض گیلانی ( عضو هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات). حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین معزی( معاون وزیر کشور). احمد علیزاده( عضو هیئت مرکزی نظارت). (ناشناس)

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

اختلافات با علی اکبر پرورش در آموزش و پرورش

وقتی آقای علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش شدند، از آموزش و پرورش خارج شدید. چرا و چه دلیلی داشت؟

اول مسئولیتم به عنوان مدیرکل دفتر بررسی، ارشاد و گزینش نیروی انسانی تا مدتی ادامه پیدا کرد. البته پس از مدتی به دلیل پاره‌ای اختلاف نظرها با وزیر، کارم را در قالب تدریس در مدرسه ادامه دادم. 
در اینجا برای این که یادی از شهید بروجردی هم کنم، به یکی از فعالیت‌های این دفتر در ارتباط با ایشان اشاره می‌کنم. در فروردین ماه سال 1361، در ماجرای غائله کردستان با شهید بروجردی آشنا شدم. در آن زمان ایشان که در آن منطقه فعال بودند از آموزش و پرورش خواستند که طی فراخوانی از نیروهای داوطلب آموزش و پرورش دعوت به حضور در منطقه کردستان برای انجام فعالیت‌های فرهنگی بشود. مسئولیت این کار نیز به ما واگذار شد. به منظور توجیه معاونین و مدیران کل استانی وزارت آموزش و پرورش قرار شد نشستی با حضور آنها و وزیر وقت(مرحوم آقای پرورش) در سنندج برگزار شود. برای رفتن به سنندج یک هواپیمای کوچک اجاره کردیم. جالب است وقتی هواپیما در فرودگاه سنندج فرود آمد، به سختی نشست. چون باند فرودگاه خیلی سالم نبود و اساساً منطقه هم امن نبود. به همین دلیل خلبان گفت که دیگر برای برگشت به همدان بیایید تا از آن جا شما را به تهران برسانم. پس از این نشست همان طور که انتظار می‌رفت تعداد قابل توجهی از کارکنان آموزش و پرورش مناطق مختلف کشور به کردستان اعزام شدند.

برای جذب افراد از گروه‌های زاویه دار با انقلاب انتخاب می کردند

این اختلاف شما در آن مجموعه به این دلیل نبود که آن‌ها طیف همفکران بنی صدر را قبول داشتند و همکاری می کردند؟

خیر. ببینید در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی افراد و گروه‌هایی بودند که به امام و نهضتی که ایشان برپاکرده بودند اعتقادی نداشتند. برخی از آنها اساساً تفکرات الحادی داشتند، برخی تفکراتشان التقاطی بود و برخی که حتی نسبت به آداب و مناسک دینی تعهد داشتند و پایبند بودند، اما تشکیل حکومت اسلامی را صرفاً از شئون امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف می‌دانستند و اعتقادی به حکومت اسلامی و ولایت فقیه در رأس این حکومت نداشتند و ای بسا در تعارض با آن هم بودند. البته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از افراد این گروه سوم به خیل مردم پیوستند و در مسیر انقلاب قرار گرفتند. 

از آنجا که دیدگاه سران نظام مبتنی بر جذب حداکثری نیروها بود، اما برخی در انتخاب محل برای جذب افرادی از گروه‌های زاویه دار با انقلاب دقت نمی‌کردند و گاه برخی موقعیت‌های حساس را در اختیار آنها قرار می‌دادند. از جمله مرحوم آقای پرورش به دلیل صفای باطن و با نگاه جذب حداکثری از جمله این افراد بودند که به برخی از آن‌ها مسئولیت مهم واگذار می‌کردند. به هر حال علیرغم تلاش زیادی که برای رسیدن به یک فهم مشترک صورت گرفت و موضوع در جلسات مهمی از جمله در حضور برخی سران قوا نیز مطرح شد، به نتیجه نرسید و همکاریم در گزینش آموزش و پرورش ادامه نیافت.
از شهریورماه سال 1361 فعالیت من در مجموعه دبیرستان و مدسه راهنمایی مفید شروع شد. در دبیرستان تاریخ معاصر درس می‌دادم و در مدرسه راهنمایی هم ضمن مسئولیت معلم راهنمایی، قرآن تدریس می‌کردم.

این همکاری تا سال 1371 ادامه یافت

در این دوره همکاری ای با شورای نگهبان آغاز می کنید. لطفا از این همکاری بگویید.

پس از مدتی و در آستانه برگزاری انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی در دی‌ماه سال 1362 با حکم آیت‌الله صافی دبیر وقت شورای نگهبان به عنوان عضو هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات انتخاب شدم. در آن دوره این هیأت پنج عضو داشت که ریاست آن با آیت‌الله امامی کاشانی بود و سه عضو دیگر آیت‌الله محمد علی فیض گیلانی، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی هاشمی گلپایگانی و آقای علی لاریجانی بودند.
در این دوره با انتخاب اعضای مذکور و حکم آیت‌الله امامی کاشانی مسئولیت دبیری هیأت به من واگذار شد. به دنبال آشنایی با آیت‌الله امامی کاشانی در این برنامه ایشان از من دعوت کردند تا در مدرسه عالی شهید مطهری با ایشان همکاری کنم. در آن زمان مدرسه عالی شهید مطهری مجوز تأسیس رشته معارف اسلامی به عنوان یکی از دوره‌های دبیرستانی را دریافت کرده بود و در ابتدا دبیرستان دخترانه شهید مطهری در تهران آغاز به کار کرده بود و قرار بود شعبه پسرانه آن نیز آغاز به کار کند.
آیت‌الله امامی کاشانی در مردادماه 1364 مسئولیت راه‌اندازی و مدیریت این شعبه را به من سپردند. البته با توجه به طرح توسعه این مدارس در دیگر شهرستان‌ها معاونتی زیر نظر ایشان برای توسعه و تمشیت امور این مدارس تشکیل گردید که در شهریور ماه 1368 با حفظ مسئولیت قبلی، مسئولیت این معاونت را نیز به من سپردند. این همکاری تا سال 1371 ادامه یافت.

سمینار هیات نظارت بر انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی. ۱۶ دی ۱۳۶۶
 اعضای هیات مرکزی نظارت شورای نگهبان: آیت‌الله محمد امامی‌کاشانی. آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی. محمدرضا علیزاده، علی اکبر اشعری

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

به معنای اسلحه دست گرفتن و جنگیدن در جبهه نبودم

یعنی دوران جنگ را در مدرسه مطهری بودید؟

بخش زیادی را آن جا بودم. آن جا هم از طرفی دانش آموزان علاقمند به جبهه بودند و از طرفی پدر و مادرها نگران بودند. ما یک اردوی تبلیغی ترتیب دادیم که به جبهه برویم. با دوستان به مهاباد رفتیم. البته خودم گاه‌گاهی با دوستان دیگر برای کارهای تبلیغی به جبهه می‌رفتیم. ولی با مدرسه، مهاباد رفتیم که خیلی هم خوب بود.

اما شما ورودی به کارهایی از جنس نظامی در جبهه نداشتید؟

به معنای اسلحه دست گرفتن و جنگیدن خیر. چون به جز مختصر آموزش نظامی کار جدی در این زمینه نکرده‌ام و تخصصی هم در این زمینه نداشتم. 

ماجرای همکاری نزدیک با گروه موشکی سپاه

پس ماجرای همکاری های شما در دوران جنگ با گروه موشکی سپاه از چه نوعی و چگونه بود؟ 

در خلال همکاری در مدرسه عالی شهید مطهری در طول دوران دفاع مقدس همکاری مختصری با صنایع سپاه داشتم که مسئولیت تولید برخی ادوات مورد نیاز جبهه‌ها را داشت.
مرکزی بود به نام مرکز شهید باقری در اطراف شهریار. درآن زمان موشک به معنای امروزی نداشتیم. در این مرکز سلاح هایی مثل کاتیوشا و مینی کاتیوشا به صورت انبود تولید می شود. خرج این سلاح ها را می آوردند و روی زمین می ریختند و تلنبار بزرگی می شد و بعد متخصصان نظامی این ها را آماده سازی و تولید می کردند و در نهایت روی ماشین های جیپ سوار میشد.
آماده سازی اجرایی این ها، به نیروی انسانی زیادی نیاز داشت. من در تامین نیروی انسانی برای امور اجرایی و حمل و نقل این سلاح ها کمک می کردم. در آن زمان آقای روح الله میرزایی، معاون امور جنگ وزارت آموزش و پرورش بود که ما در آموزش و پرورش به تامین نیروی انسانی برای مواقع ضروری کمک می کردیم. 

نامه معاون امور جنگ وزارت آموزش و پرورش برای همکاری با گروه موشکی سپاه در سال 1368 خورشیدی

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

جدایی از آیت الله امامی کاشانی بعد از شش سال همکاری

شما بعد از شش سال همکاری با آقای امامی کاشانی مدرسه مطهری را رها کردید و جدا شدید. چرا و چه شد؟

شرایط مدرسه به نحوی بود که خدمتشان عرض کردم به نظر می‌رسد که من و بقیه معاونین شما باید برویم و گروه دیگری بیاید.

این جدایی حاصل اختلاف یا زاویه سیاسی بود؟

خیر. اصلاً نبود. در مدرسه اتفاقاتی افتاده بود و به ایشان گفته بودند که به دلیل رابطه صمیمی فلانی با طلاب، این اتفاقات می‌افتد و اگر این رابطه نبود، چنین اتفاقاتی نمی‌افتاد. پیش خودم گفتم چه کاری است که هم خودمان را اذیت کنیم و هم ذهن حاج آقا مشوش شود. تا برویم اثباتش کنیم و کار سختی هم هست. به ایشان گفتم و ایشان هم خیلی خوشحال شد. نامه‌ای هم برایشان نوشتم که خیلی تقدیر کردند. البته رابطه عاطفی و رفت و آمد به منزل ما و ایشان ادامه پیدا کرد. در همان دوره مدرسه هم مکرر برای بازدید از شعب دبیرستان در شهرستان‌ها با هم از جمله به شهرستان‌های مشهد، زاهدان، همدان… و شهرکرد سفر می‌کردیم. خوبست در اینجا خاطره‌ای از سفر به شهرکرد را هم نقل کنم. در گذشته سه تن از بزرگان روحانیت در استان یزد بودند؛ نخست آیت‌الله محمد صدوقی در یزد، دوم آیت‌الله سید روح‌الله خاتمی در اردکان و سوم آیت‌الله محمد ابراهیم اعرافی در میبد. در سفری که همراه آیت الله امامی کاشانی برای سرزدن به دبیرستان علو و معارف اسلامی قم داشتیم، از جمله به دیدار آیت‌الله اعرافی هم نائل شدیم. پس از بازگشت از سفر آقای امامی کاشانی که به شدت تحت تأثیر شخصیت آیت‌الله اعرافی قرارگرفته بودند، فرمودند اگر هیچ کار دیگری در میبد نداشتیم هم باید به زیارت ایشان می‌رفتیم.  

مدرسه شهید مطهری. اردیبهشت سال 1372. ایستاده از راست ردیف بالا:  سید حمید محمودزاده حسینی. محمدجواد حاج علی اکبری.
سید محمدحسین رسولی محلاتی. علی ناسخیان. علی اکبر اشعری. سید عمار حکیم (عراق).  فرحی. سیدابراهیم حسنی. دکتر نقیبی.
نشسته پایین از راست: سید سهیل هاشمی کاشانی. احمدی. محمدرضا زائری. غیبی

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

تاسیس مدرسه نور با آیت الله آقا مجتبی تهرانی

سال 68 با آیت الله آقا مجتبی تهرانی مدرسه نور را تاسیس کردید؟ چه شد که به این ایده رسیدید؟

بله. سال ۶۸ بود که وقتی قانون مدارس غیر انتفاعی تصویب و شروع به اجرا شد، حاج آقا مجتبی تهرانی فرمودند که خوب است مدرسه‌ای دایر کنیم  و الان نیاز به تربیت نیرو است. بروید و مجوز بگیرید. مجوز آن را گرفتم. ولی خودم در مدرسه نبودم، چون در همچنان در مدرسه عالی شهید مطهری مشغول بودم. حاج آقا فرمودند خودت هم این جا بیا. یک سال پس از تأسیس این مدرسه و پس از جدا شدن از مدرسه عالی شهید مطهری به مدرسه نور رفتم و کاری شبیه به معلم راهنما را به عهده گرفتم. 

از ابتدای انقلاب، این اولین اقدام تأسیسی فرهنگی شما است. چون قبل از آن در مجموعه‌هایی بودید که ساختار آن ها از قبل بود.

بله همینطور است. مقدمات دبیرستان‌های شهید مطهری انجام شده بود و حتی شعبه دخترانه آن در تهران شروع به کار کرده بود. من کار را ادامه دادم و عملاً دبیرستان پسرانه شهید مطهری در زمان حضور من کار خود را آغاز کرد. ولی اینجا همراه با مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی، مؤسس بودیم. مدتی هم آن جا بودم. هم در مدرسه مطهری و هم در مدرسه نور سعی می‌کردیم که از جمله فرزندان کسانی را که به انقلاب خدمت می‌کردند و فرصت نداشتند که برای فرزندان خود وقت بگذارند، جذب کنیم. این‌گونه خانواده‌ها هم از این رفتار ما راضی بودند. کارهای خوبی هم در مدرسه نور انجام شد. قصدمان این بود که این الگو را در همه استان‌ها یا حداقل استان‌های بزرگ‌تر، توسعه دهیم. مدرسه نور مدرسه‌ای بود که نخبگان را جذب می‌کرد و مبنایش برای جذب دانش آموز، درآمد خانواده نبود.

شبی که حکم قائم مقامی وزارت ارشاد نوشته شد

در همین دوران همکاری با آقای دکتر لاریجانی در وزارت ارشاد را آغاز کردید. چه شد که قائم مقام وزیر فرهنگ و ارشاد شدید؟

بعد از مدتی که در مدرسه نور بودم، آقای لاریجانی وزیر ارشاد شدند. حسب آشنایی که از قبل داشتیم، پیغامی توسط دوست مشترکی به من دادند که با شما کار دارم. نزد ایشان رفتم. ایشان ماجرای انتخاب خود برای وزارت را شرح دادند و گفتند شما هم کمک کنید. من ماجرای شهید رجایی و کاری که از من خواسته بود را مطرح کردم. گفتم حاضرم این کار را انجام دهم. شما این جا نیاز به بانک اطلاعات مفصل اهالی فرهنگ دارید. این را برای شما فراهم می‌کنم.
در مهرماه سال1371 قرار شد روزی دو ساعت، بعد از فراغت از کار روزانه در مدرسه نور نزد ایشان بروم و به عنوان مشاور، این کار را شروع کنم. چند جلسه که رفتم، یک شب حدود ساعت ۱۰ که در وزارت‌خانه بودم صدایم کردند و گفتند که به این جمع بندی رسیده‌ام که تو  باید قائم مقام وزارت خانه باشی. این شد که تیر ماه سال 1372 حکم قائم مقامی وزارت را برای بنده زدند.
همان شب ایشان حکمی برای من نوشت و قائم مقام وزیر ارشاد شدم. قرار شد که کارهای داخلی وزارت خانه را من پیگیری کنم و مناسبات بیرونی و یک سری کارهای حساس‌تر مانند سازمان حج و امور سینمایی و… را آقای لاریجانی شخصاً پیگیری کنند.

از راست: علی اکبر اشعری. علی لاریجانی. آیت الله صافی گلپایگانی. ( ناشناس). در محل هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

محور مهم اقدامات شما در امور وزارت فرهنگ و ارشاد چه بود؟

در آن مدت عمده تلاشی که ما کردیم، احیای ادارات کل در استان‌ها برای ایفای نقش پررنگ‌تر در امور فرهنگی و تصمیم‌گیری‌های کلان استانی بود. از جمله کارهای آن زمان سفرهای جمعی به همراه معاونین وزارت‌خانه و رؤسای برخی سازمان‌ها به مناطق مختلف کشور برای آشنایی با مسائل و مشکلات و تصمیم‌گیری برای حل مشکلات در منطقه بود.
به دلیل فقر امکانات فرهنگی در بسیاری از مناطق طی توافق با استان‌داران با اختصاص اعتبار مشترک از سوی ارشاد و هر استانداری، یک رونق خوبی در ایجاد فضا و امکانات برای فعالیت‌های فرهنگی به وجود آمد. البته در این موارد خود آقای لاریجانی نقش موثری داشتند. 
این را از خاطرات آقای لاریجانی یادم است که در آن جلسات اوقاف که می‌رفتیم، پیشنهاد تاسیس دانشکده علوم قرآنی داده شد که همان زمان راه افتاد.

گله رهبری در دیدار مدیران مسئول مطبوعات/ تاکید رهبری بر ایجاد خانه روزنامه نگاران جوان

پیشنهاد تاسیس دانشکده علوم قرآنی از جانب شما بود؟

در کتاب خاطرات آقای لاریجانی دیدم که در خاطراتشان نوشته‌اند بنده این پیشنهاد را دادم. آن جا پیشنهاد کلی من این بود که اگر امامزاده‌ها زنده بودند چه می‌کردند؟ ما همان کارها را با استفاده از امکانات بالقوه و بالفعل ایشان نظیر موقوفات و همچنین اعتبار اجتماعی آنها نیابتاً انجام دهیم. یعنی هر امامزاده را محور توسعه فرهنگی و اجتماعی شهر قرار دهیم.

خوشبختانه در دزفول، آیت الله اراکی که در آن زمان امام جمعه آنجا بودند با جمعی کار را شروع کرده بودند و نمونه خوبی هم بود. اما این کار در دیگر امام‌زاده‌ها شروع نشد. هم به دلیل این که آقای لاریجانی از ارشاد رفتند. آقای میرسلیم که آمدند، در بهمن ماه سال 1372، علیرغم درخواست از ایشان برای بازگشت به مدرسه، ایشان نیز از من خواستند همچون گذشته به همکاری خود در این وزارتخانه ادامه دهم. البته در این دوره با حفظ مسئولیت قائم‌مقامی وزیر از فروردین ماه 1373 اداره معاونت امور مطبوعاتی و تبلیغاتی این وزارت خانه نیز به من سپرده شد.
از اتفاقات مهم همکاری در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این دوره می‌توان به اموری همچون برگزاری چهار دوره جشنواره مطبوعات و تأسیس خانه روزنامه‌نگاران جوان، برگزاری سالانه نمایشگاه دستاوردهای دولت در محل نمایشگاه بین‌المللی تهران، انتخاب سالانه روابط عمومی‌های برتر وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های دولتی و … و تأمین محتوای برخی شبکه‌های تلویزیونی خارج از کشور از جمله یک شبکه تلویزیونی کابلی در آمریکا بود، همچنین برگزاری جلسات منظم با مدیران مسئول روزنامه‌های کثیرالانتشار که در برخی از این جلسات از وزرایی که بیشتر در معرض نقد رسانه‌ها بودند نیز دعوت می‌کردیم و حضور می‌یافتند، اشاره کرد.

البته یک اتفاق مبارک در این دوره دیدار مدیران مسئول نشریات با مقام معظم رهبری در اردیبهشت ماه سال 1375 در خلال برگزاری جشنواره مطبوعات بود. که به نظرم بعدها چنین اتفاقی نیافتاد.
از جمله مراکزی که در این دوره تاسیس کردیم مرکز ملی سنجش افکار بود و یکی هم جشنواره مطبوعات. البته زمان معاون قبلی تصمیم به برگزاری این جشنواره گرفته شده بود. ولی اولین دوره‌اش را من و همکارانم برگزار کردیم.

در دیدار مدیران مطبوعات با رهبری چه موضوعاتی مطرح شد؟ خاطره ای از آن دیدار به ذهن تان هست؟

علاقه‌مند بودیم قبل از دیدار عمومی خدمت مقام معظم رهبری برسیم و هم گزارشی از کارها که قاعدتا تناسبی با جلسه عمومی نداشت خدمت ایشان ارائه کنیم و هم اگر نکته خاصی مورد نظر ایشان است را استفاده کنیم. البته دفتر نتوانسته بود چنین فرصتی را فراهم کند.
به پیشنهاد آقای مهندس میرسلیم به حیاط پشت حسینیه رفتیم و اتفاقا دیدیم حضرت آقا در حال قدم زدن هستند، به ایشان عرض کردیم ما درخواست این دیدار قبل از دیدار عمومی را هم داشتیم، منتها مسئولین دفتر گفتند حضرتعالی فرصت ندارید. البته ایشان به مسئولی که در آنجا حضور داشت گله کردند و فرمودند چرا می‌گویید وقت ندارم.
علی ای حال در آنجا از جمله درباره برخی برنامه‌هایی مانند تاسیس خانه روزنامه نگاران جوان در سال آینده توضیح دادم، ایشان فرمودند چرا سال آینده، همین امسال این کار را انجام بدهید….

جلسه مدیران مسئول روزنامه های کثیرالانتشار در دفتر روزنامه ابرار. 
از چپ: حجت الاسلام محمد موسوی خوئینی‌ها. حسین شریعتمداری.محمود دعایی. علی اکبر اشعری.
حسین انتظامی. محمد صفی زاده. غلامحسین کرباسچی. ( شناسایی نشد). مسیح مهاجری . مرتضی نبوی

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

در آن دوره یک اتفاق دیگر هم افتاد. من درخواستی از آیت الله آملی لاریجانی در قم کردم که جمعی از بزرگان و فرهیختگان نسل جدید قم را گرد هم دعوت کنند و به قم بروم و صحبتی کنم. ۱۵-۱۶ نفر از آن‌ها را دعوت کردند. آن زمان هنوز رشته ارتباطات در دانشگاه‌ها راه نیافتاده بود.
توضیح دادم که این علم با ترجمه وارد ایران می‌شود و نیاز به تولید علم در این زمینه داریم. در حالی که در بحث ارتباطات، اسلام خیلی حرف برای گفتن دارد. آیات و روایات ما پر از مطلب در این زمینه است. به آن جمع عرض کردم که شما هم در دانشگاه درس خوانده‌اید و هم در حوزه، درس خارج خوانده‌اید و هم زبان می‌دانید. اگر اجازه دهید ۵شنبه‌ها یک دوره شِبه درس خارج در قم برگزار کنیم. چون شما مقدمات را در دانشگاه و حوزه گذرانده‌اید، نیاز به اتلاف وقت برای مقدمات نیست. بعد از مدتی شروع به نوشتن و گفتن کنید. اگر کتاب یا مجله یا استادی نیاز است، ما تأمین می‌کنیم. این حرکت شروع شد. البته با تغییر دولت، این کار تعطیل شد. ولی آن گروه بودند و کارهایی هم کردند. دیدم برخی از کتاب‌هایشان در انتشارات سمت به عنوان کتاب دانشگاهی چاپ می‌شود.

از ایده برگزاری جشنواره مطبوعات تا سالن روزنامه نگاران جوان در نمایشگاه

ایده برگزاری جشنواره مطبوعات از ذهن چه کسی بود؟

متعلق به آقای لاریجانی و آقای پورنجاتی بود. تا چهار دوره، جشنواره را برگزار کردیم. دوره چهارم، از همه داوران جشنواره خواستیم که ملاک‌های انتخاب خود را برای ما بنویسند. خبر، تیتر، گزارش، یادداشت، … را نوشتند.
قصدم این بود که این را منتشر کنیم و در منظر افکار عمومی به ویژه روزنامه نگاران و متخصصین این حوزه قرار دهیم تا اگر نقدی دارند به ما بگویند و اصلاحش کنیم تا در دوره‌های بعد شاخص ما برای ارزیابی باشد. این که خود روزنامه نگاران بدانند که کارهایشان با این متر و معیار اندازه‌گیری می‌شود. بنابر این شاخص‌های ارائه شده از سوی داوران جشنواره در قالب یک کتاب چاپ و منتشر شد. در آن دوره کار خوب دیگری که انجام شد و آن هم می‌تواند تأسیسی نامید، همایش اخلاق رسانه بود.

به هرحال طبیعت رسانه و قلم این است که همواره می‌خواهد همچون اسب سرکشی صاحب خود را به زمین بزند. به هر حال قلم است و قدرت دارد. در حالی که وقتی می‌خواهیم در چهارچوب دین خدا و آموزه‌های نبوی کار کنیم، باید ملاحظاتی هم داشته باشیم. برای همین این همایش را برگزار کردیم. علاوه بر داخل که از حوزه علمیه قم و تهران افرادی شرکت کردند، از چند کشور مانند مصر و اندونزی هم شرکت کننده داشتیم. آن هم چیز خوبی شد که نهایتاً چند جلد کتاب به واسطه آن منتشر شد.

این را مرکز تحقیقات رسانه‌ها برگزار کرد؟

بله. آقای دکتر انتظاری و بعد از ایشان، در زمانی که این همایش را برگزار کردیم، آقای دکتر محسن اسماعیلی مدیر کل آن جا بودند. 

نمایشگاه سراسری مطبوعات. سالن آموزش روزنامه نگاران جوان. اردیبهشت 1376 خورشیدی
از چپ: اکبر ترکان (وزیر راه). علی اکبر اشعری ( قائم مقام وزیر فرهنگ و ارشاد). سپهر خلجی. یاسر حیدری و محمدرضا اسدزاده. ( همکاران سالن روزنامه نگاران جوان)

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

ماجراهای خانه روزنامه نگاران جوان، از ایده تا اقدام محمدرضا زائری

در این دوره مدیریت فرهنگی شما، یکی از نقاط موثر در کنار نمایشگاه سراسری مطبوعات، تأسیس نهادی به نام خانه روزنامه نگاران جوان است. چه شد که خانه ایجاد شد؟

بله. در واقع دو اتفاق افتاد؛ یکی برگزاری سالانه نمایشگاه مطبوعات بود و دیگری تأسیس خانه روزنامه‌نگاران جوان. در آن دوران مردم اقبال چندانی به مطبوعات نداشتند. جز یک روزنامه، بقیه روزنامه‌ها از تیراژ بالایی برخوردار نبودند. منظور از برپایی نمایشگاه قرارگرفتن مطبوعات در معرض مردم بود تا به ویژه با نشست‌های جانبی آن، مردم نسبت به کارکرد رسانه‌ها شناخت بیشتری پیدا کنند.

در دوره ای که معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد بودید اول با ایجاد سالن روزنامه نگاران جوان در نمایشگاه مطبوعات و بعد با تاسیس خانه روزنامه نگاران، شبکه وسیعی از جوانان و نوجوانان تربیت شدند و نسل های بعدی مطبوعات و رسانه های ما را شکل دادند. این جا با یک نقطه عطف در روزنامه نگاری مواجه هستیم که بعد از آن حتی در مطبوعات دوم خرداد فعال شدند. علتش چه بود؟

خانه روزنامه نگاران بر اساس یک ضرورت به وجود آمد. دیدیم که از طرفی رسانه‌ها در تهران و شهرستان‌ها روز به روز در حال گسترش هستند و از طرفی ظرفیت دانشگاهی ما محدود است، ضمن این که کسانی که معمولاً رشته دانشگاهی را انتخاب می‌کنند، لزوماً علاقمند به آن رشته نیستند. خیلی‌هایشان وقتی فارغ التحصیل می‌شوند، در شغلی متفاوت با آن رشته مشغول به کار می‌شوند. گفتیم جایی را ایجاد کنیم که بچه‌های با استعداد و علاقمند به بیایند. تحت تأثیر جاذبه‌های کار مطبوعاتی آموزش‌های لازم را ببینند و وارد عرصه حرفه‌ای شوند.

در حقیقت شکل گیری اولیه سال ۷۴ بود.

بله .

تصویر نوجوانی حجت الاسلام محمدرضا زائری در کنار علی اکبر اشعری. 1364 خورشیدی 

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

ایده تشکیل خانه روزنامه نگاران جوان، از جنابعالی بود یا از سوی حاج آقای زائری به شما منتقل شد؟

البته فرقی نمی‌کند، فکر می‌کنم اصل ایده شکل گیری مرکزی برای آموزش روزنامه نگاری به جوانان از من بود. آن طور که آقای زائری در سالگرد خانه در سرچشمه از حقیر به عنوان موسس و عضو هیات امنا اشاره کرد. باز ایشان بهتر می‌دانند. ولی چون با آقای زائری از قبل آشنا بودم و ایشان را فرد خلاقی می‌شناختم و می‌دانستم که می‌توانند در این زمینه کار کنند، از ایشان دعوت کردم و ایده خانه توسط او طراحی و تدوین شد و به عنوان مدیرعامل خانه کار را آغاز کرد.
بعد یک هیئت مؤسس خانه روزنامه ‎نگاران جوان تشکیل شد که عبارت بودند از بنده و آقای زائری و آقایان سیدمهدی شجاعی، میرباقری، صادقی رشاد و محسن اسماعیلی. یک شورای هفت نفره مشاوران خانه هم تشکیل شد که عبارت بودند از: بنده، آقایان آشنا، شکرخواه، جواد محقق،هادی خانیکی، سیدفرید قاسمی، میرزابیگی و علی اکبر کسائیان.

وقتی رهبری هیئت امناء خانه روزنامه نگاران را دید

ولی خانه روزنامه نگاران پس از دوم خرداد، فرو پاشید و حواشی بسیاری هم به وجود آمد. گویی دیداری درباره خانه روزنامه نگاران با رهبری داشتید. ماجرای آن دیدار چه بود؟ و نتیجه کار خانه در دولت اصلاحات چه شد؟

روزهای آخر که دولت جدید آمده بود، در همان ابتدای کار دولت جدید، در هیئت امنای آن جا که بنده، آقایان صادقی رشاد، میرباقری، گلزاری، اسماعیلی و شکرخواه بودیم به خدمت حضرت آقا رسیدیم.
یک روز دوشنبه بود که نماز ظهر و عصر را خدمت ایشان خواندیم. وقتی آقا چشمش به جمع افتاد، فرمود که چه جمع خوب و ترکیب خوبی است. شما این کار را ادامه دهید. ولی پس از سال 76 که دولت جدید آمد، به ما گفتند که بگویید آقای زائری این خانه را تحویل دهد. گفتیم رهبری این طور فرموده‌اند. گفتند خیر، شما تحویل دهید. البته یک نیمچه تهدیدی هم فرمودند. فکر کردیم ما که بنا به تقابل نداریم، وقتی دولت اصرار دارد، تحویل دهیم….

وضعیت مرکز سنجش افکار چه شد؟

در مورد مرکز سنجش افکار، هیئت امنا آقایان دری نجف آبادی، فلاحیان، میرسلیم، لاریجانی و آخوندی بودند. این جمع نامه‌ای به آقای مهاجرانی نوشتند و سه پیشنهاد را به ایشان ارائه دادند؛ یکی این که اجازه دهند مؤسسه کما فی‌السابق به فعالیت خود ادامه دهد، دوم این که این مؤسسه تا به حال خدماتی را به سفارش وزارت ارشاد ارائه داده است؛ هزینه‌های صرف شده برای تولید  ارائه این خدمات و نیز میزان دریافتی از وزارت ارشاد هم مشخص است، اگر موافق باشید، مصالحه‌ای کنیم. سوم این که خود شما این مسیر را ادامه دهید و اراره مرکز را به عهده بگیرید. آقای مهاجرانی پیشنهاد دوم را پذیرفتند. که البته مؤسسه فارغ از هیأت امنا و به صورتی جدید کار خود ادامه داد.

آماده همکاری با وزارت دوره مهاجرانی بودم ولی…

به سال ۷۶ می‌رسیم که دولت عوض شد و در دوره وزارت دکتر مهاجرانی، از وزارت ارشاد رفتید. خودتان نخواستید همکاری کنید؟

البته من آمادگی همکاری داشتم، ولی ایشان تصمیم خود را گرفته بودند. من هیچ گاه در مسئولیت‌های خودم حزبی فکر نمی‌کنم و نکرده‌ام. تقریباً به نوعی با همه دولت‌ها هم همکاری داشته‌ام. خوب است در اینجا خاطره‌ای از شهید بهشتی را برایتان نقل کنم که ایشان هم با همین روش موافق بودند.
بنی صدر در زمان ریاست جمهوریش به یکی از دوستان ما پیشنهاد قبول مسئولیتی را داده بود. وقتی این دوست ما ‌در این باره با من مشورت کرد، با تأکید به او پیشنهاد دادم که قبول کند. اما او هنوز به نتیجه نرسیده بود. به او پیشنهاد کردم خوب است موضوع را با شهید بهشتی درمیان بگذاریم. در محل حزی جمهوری اسلامی خدمت ایشان رسیدیم و موضوع را برایشان توضیح دادم، شهید بهشتی  به دوست ما تاکید کرد که مسئولیت پیشنهاد شده را قبول کند. 

مگر شما عضو حزب جمهوری بودید؟

خیر. عضو آن جا نبوده‌ام. اتفاقاً در اوایل تشکیل حزب، یک روز یکی از دوستانم که عضو فعال حزب بود، برگه‌ای را جلوی من گذاشت تا پر کنم و عضو حزب شوم. چون من در همه جلسات آموزش مواضع حزب جمهوری اسلامی که شهید بهشتی مدرس آن بودند، شرکت می‌کردم.
به او گفتم علاقه‌ای به کار حزبی ندارم. گفت اگر عضو حزب نشوی، در جمهوری اسلامی کاره‌ای نمی‌شوی. آن جا به من برخورد. احساس کردم دارد مرا تحقیر می‌کند. گفتم مگر این کارهایی که می‌کنم برای این است که مسئولیتی بگیرم؟ قبول نکردم و عضو نشدم. نه این که مخالف باشم. بلکه علاقه‌ای به تحزب و گروه گرایی ندارم. به همین دلیل با همه کسانی که کار می‌کردم شرط می‌کردم که عضو تیم شما نیستم، همکار شما هستم.

این گفت وگو ادامه دارد….

ناگفته‌های نفر دوم وزارت ارشاد/ از شب‌های شعر گوته تا اختلاف با وزیر آموزش و پرورش و همکاری با موشکی سپاه/ ماجرای دیدار رهبری با مدیران مطبوعات

/6262

منبع

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


دکمه بازگشت به بالا